دوشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۵

دوباره مجبور به اسباب کشی شدم رفتم تو بلاگفا که قبلا ها یه بار رفته بودم این بلاگر بیچاره ام کرد چه تو پست یه مطلب چه تو کامنت دونی, منهم همه وبلاگم رو کپی پست کردم اینجا انشالله که مشکل کامنت حل بشه اگه نشد بهم بگین ممنون

پنجشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۵





(دریاچه میشیگان (۲
لدینگتون یکی از شهرهای کوچک ساحلی در غرب میشیگان واقع شده است وقنی جاده شماره ۱۰ را بگیریم به سمت غرب به این شهر میرسه و جاده منتهی میشه به دریاچه و بخاطر بزرگی دریاچه مانند دریا بنظر میرسه مثل دریای خزر. انتهای ۱۰ به سمت راست یا بهنر بگم به سمت شمال جاده قشنگ کناره ای داره که کم کم از جنگلهای انبوه میشیگان در اینجا بخاطر ماسه ای بودن زمینها کاسته میشه و تقریبا بیابانی بنظر میرسه بوته زارها و خلنگزارهای بسیاری در مناطقی که مردابی و یا باطلاقی است و جود دارند اما دیگر جنگلی نیستند.در سمت چپ جاده به سمت شمال که دریاچه است تپه های ماسه ای ساحلی عظیمی بر اثر وزش باد از سمت دریاچه ایجاد شده که امکان دید از جاده به دریاچه را مگر در بریدگیها میگیرد



بلاخره جاده منتهی میشه به یه کمپ که جزو متروپلتین پارک هستش توی این منطقه باید همه چی از خودت داشته باشی از بساط چادر و وسایل خواب و خوراک. مردمی که میان اونجا اکثرا با ون یا ماشین هایی میان که خودش همه چیز از قبیل اتاق خواب آشپزخانه دستشویی و غیره داره تمام وسایل تفریحی را هم همراه خود میاورند از قبیل دوچرخه انواع و اقسام قایق ها و وسایل دیگر خلاصه یه یک هفته کمپ میزنند و بدور از شهر در داخل جنگل و مجاور دریا بخودشون خوش میگذرونند البته لازم به ذکر است که بگم اینگونه کمپ ها داری برق آب و دوش و سرویس هستند که دوش ها و سرویس ها بصودت مشترک و با نظمی قابل توجه استفاده میشه

این کمپ دارای مسیر دوچرخه نیز هست براحتی و با امنیت میتونی توش دوچرخه سواری کنی. مسیر دوچرخه از لابلای جنگل هم میگذره که دم غروبها یه خورده وهم انگیز میشه. انتهای کمپ به یه دریاچه مصنوعی منتهی میشه که بر اثر بستن سد هملین بوجود آمده و در طول سالها کاملا چهره طبیعی بخودش گرفته. آمریکا که تاریخی نداره اما همین تاریخ ۲۰۰- ۳۰۰ ساله براشون خیلی عزیزه. مثلا کنار اون سد توضیحاتی در مورد این سد تاریخی! ( حدود ۲۰۰ سال پیش) نوشتن و نوشته که تریل یا پیاده رو تاریخی هستش و دوچرخه نمیتونه وارد بشه

مسیر بین کمپ و ساحل رو میشد هم پیاده رفت هم با دوچرخه که ما دومیش رو انتخاب کردیم در ساحل هم که اکثرا خوشون صندلی های پیک نیکشون رو آوردن و بعضی ها مجهز به انواع قایق ها نه که فکر کنیم ثرونمندن نه یه وقت دیدی رو همین ماشین و ون کلی قرض بالا آوردن اما به خودشون خوش میگذرونن کلا آن چیزی رو که دارن ازش به نحو احسن استفاده میکنن.
جاده ساحلی به سمت شمال دیگه خاکی میشه و از داخل یه کمپ دیگه در امتداد ساحل به یک فانوس دریای قدیمی میرسه که ما اون مسیر رو دوچرخه زدیم

البته بعضی ها که ماجرا جو هستن میان تو این یکی کمپ که نه برق داره و نه دوش و نه آب خوردن و تقریبا بیابونی که درختچه های نسبتا کوتاه داره کمپ میزنن



بقیه عکسها رو هم میتونین اینجا ببینین

دوشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۵

(۱) دریاچه میشیگان
هفته قبل رفته بودیم غرب میشیگان که میشه ساحل شرقی دریاچه میشیگان. با رفتن به اینجا میشه گفت که من دیگه تقریبا جاهای مهم و
دیدنی میشیگان رو دیدم خیلی ساحل تمیز و ماسه ای خوبی داشت. حسن دیگه اینکه وقتی داری شنا میکنی دیگه نگران اینکه آب شور بخوری یا بره تو چشمت نیستی چون داری تو یکی از بزرگترین منابع آب شیرین جهان شنا میکنی. دریاچه میشیگان به اتفاق چهار دریاچه دیگر بنام های اونتاریو، ایری، هوران و سوپریور از بزرگترین منابع آب شیرین جهان پس از کلاهک های قطبی هستند و چشم و چراغ ایالات متحده آمریکا.این دریاچه ها بقایای یخچالهای عظیمی هستند که در دوران یخبندان وجود داشته اند و در دوره آخر یخبندان که از پنجاه تا ده هزار سال پیش ادامه داشته این بخچالها بتدریج عقب نشینی نموده و بقایای آن بصورت دریاچه های آب شیرین کنونی در آمده اند. هم اکنون نیز در برخی سالها که برودت هوا زیاد است دریاچه های اونتاریو و سوپریور و هورن در فصول سرد یخ میزنند که بتدریج با گرمتر شدن کره زمین این پدیده رو به کاهش میرود
این موقعیت دریاچه ها را درنقشه نشان میدهد و این هم تصاویری از سواحل زیبای دریاچه میشیگان




پی نوشت: این را هم ببینید هم بخونید اما عمل نکنید

چهارشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۵

هرگز از مرگ نهراسیده ام
هراس من باری
مردن در سرزمینی است که
مزد گورکن بیش از جان آدمی باشد
"احمد شاملو"
این را ببینید آخه چیکار کرده بود که حکم اعدام بهش خورده بود؟

دوشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۵

دیشب ملکه زیبایی جهان شد یه دختر ۱۸ ساله از پورتوریکوبنام زلیخا ریوورا مندوزا
جالبتر اینکه امسال بیشتر کاندیداها مو ی مشکی یا تیره داشتند و از میان ده نفر نیمه نهایی تنها دو نفر آنها موی بلوند داشتند بنظرمیرسد دوران مو بلوندها بسر رسیده است. اما مجموعا من فکر میکنم معیارهای انتخاب کاندیداها باعث شده که تقریبا همه کاندیداها قیافه ها و چهره های مشابه به یکدیگر داشته باشند و تفاوت چندانی از نظر قیافه در کاندیداها بخصوص کاندیداهای کشورهای آمریکای جنوبی و لاتین دیده نمیشود. کشورهای صعود کننده به مرحله فاینال عبارتند از پورتوریکو، سوییس، ژاپن، پاراگویه و
آمریکا. البته من برنامه را که دیشب ان بی سی نشون میداد نتونستم ببینم اما یه چندتا از عکسهاشوکه از یاهو گرفتم اینجا میذارم
اینم آدرسش






.

یکشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۵

راز داوینچی (۳) قسمت آخر

گفته شد که عدد فی ۶۱۸/۱ به عدد الهی مشهور است چرا که ضریب این عدد در همه مخلوقات نهفته است در واقع هر مخلوقی مظهر متحرکی از نسبت الهی است. و چنانچه بخواهیم این نسبت را با آیات قرآن بیان کنیم به آیات متعددی بر میگردد که خداوند میفرمایند بنگر در برگ درختان یا در زنبور عسل در زمین و آسمان و نظم آن ، در آنچه که در اطراف شماست همه و همه آیات وجود خداست . در این کتاب در جایی نویسنده از زبان لنکدان قهرمان کتاب اعتقاد دارد که" پریشانی عالم نظمی پنهان دارد بعد از کشف عدد فی توسط قدما، آنها پی بردند که پا به ساختمان الهی پا نهاده اند به همین دلیل طبیعت را میپرستیدند" و در اینجاست که میشود به دست خدا در طبیعت پی برد. وقتی که در فصل بهار زمین مرده زنده میشود( اشاره به ایات متعدد قرآن در این زمینه) تا آدمیان و دیگر موجودات از نعمات آن بهره مند شوتد، وقتی که ابرها بسوی زمینهای دور دست از روی اقیانوسها بر میخیزد و وقتی باران به سرزمین مرده میریزد تا آن را حیاتی دوباره بخشد همه و همه نشانی از پروردگار عالمیان است که اینچنین نظم و زیبایی و برکات را آفریده است. همچنین در این فیلم و کتاب اشاراتی چند به بانویی بنام ماری مگ دالن شده است که از او بعنوان همسر عیسی مسیح یاد میکند یا بهتر است گفته شود تاکید میکند که وی همسر عیسی (ع) بوده است و این برای مسیحیان که عیسی را پسر خدا میخوانند مقوله ای بس بحث بر انگیز بود که سر و صدای بسیاری میان صاحب نظران حتی بینندگان و خوانندگان این کتاب بر خواست. در این کتاب صریحا میگوید که عیسی فردی بوده است مثل دیگران و پسر خدا نیست.همچنین میگوید که کتاب انجیلی که الان همه جا هست انجیل واقعی نیست. در زمان کنستانتین کبیر پادشاه روم دین رسمی خورشید پرستی بوده است. پیروان عیسی مسیح به نحو تصاعدی زیاد شده و شروع به جنگ با مشرکان پرداختند این درگیریها آنقدر زیاد بوده که امکان دوپاره شدن روم میرفت. در همین زمان کنستانتین تصمیم میگیرد که روم را تحت یک دین در آورد یعنی مسیحیت. با توجه به اینکه مسیحیت در حال گسترش بود وی با این تصمیم جهت باد را در نظر گرفت و از موقعیت استفاده کرد. وی مجمعی بنام شورای نیقه تشکیل داد و در این شورا بسیاری از جنبه های مسیحیت را تصویب کرد، از جمله تاریخ عید پاک و نقش اسقف ها و اجرای فرایض. تا آن زمان پیروان عیسی مسیح وی را یک پیامبر انسانی ، بزرگ و قدرتمند میدانستند اما یک انسان فانی.در همان شورا عنوان پسر خدا به طور رسمی پیشنهاد و تصویب شد. با این مصوبه، کنستانتین عیسی را به خدایی تبدیل کرد که بیرون از عالم انسانها بود. وی حتی انجیل جدیدی سفارش داد و انجیلهای اولیه را جمع آوری کرده و سوزاندند. و بدین گونه دین مسیحیت با چهره جدید و پیامبری که پسر خدا نامیده میشد به جهانیان معرفی گردید.
برای آشنایی با جرییات این مبحث بهتر است که کتاب راز داوینچی اثر دن براون را با ترجمه حسین شهرابی و سمیه گنجی بخوانید.

جمعه، تیر ۰۹، ۱۳۸۵

(راز داوینچی (۲
خیلی دلم میخواست که در مورد بخشی از کتاب راز داوینچی توضیحاتی بنوبسم اما با این کیبورد انگلیسی و همچنین طولانی شدن متن بهتر دیدم که بصورت مختصر اشاره ای به یه مبحث از این کتاب داشته باشم و آدرس سایتی که این کتاب رو در دسترس قرار داده اینجا بذارم در پست راز داوینچی ۱ گفتم که این کتاب به نوعی حس خداشناسی رو در من تقویت کرد که این متن حرفم رو بنوعی تصدیق میکند
در جایی میگه عدد فی ۶۱۸/۱ ( نه عدد پی۱۴/۳ ) وجه شگفت انگیزی بعنوان خشت اول طبیعت دارد. گیاهان، حیوانات حتی انسان همگی با دقتی بسیار بالا وجوهی از ضرایب فی به ۱ هستند. اشاره میکند که نسبت فی همه جا هست اگر تعداد زنبورهای عسل ماده را به نر تقسیم کنید در هر کندویی در هر گوشه دنیا یه عدد ثابت بدست میاد. قطر هر مارپیچ نسبت به مارپیچ بعدی در یه نرم تن از دسته سرپایان به نام ناتیلوس نسبت فی به ۱ است. نسبت دایره ای که تخمه های گل آفتابگردان بصورت مارپیچی در آن رشد میکند نسبت به دایره بعدی همان عدد فی است. مارپیچ گلبرگهای مخروط کاج ،آرایش برگهای روی ساقه گیاهان، بندهای حشرات نسبتی از عدد فی است. داوینچی این نسبت رو بسیار بهتر از دیگران در بدن انسان درک کرده بود بنحوی که به این عدد نسبت الهی میدهد و به عدد الهی مشهور میگردد. داوینچی اولین کسی بود که ثابت کرد تمام تناسبات استخوانهای بدن انسان همیشه ضریب عدد فی است. میتونید امتحان کنید. فاصله سرمون تا زمین رو تقسیم بر فاصله شکم تا زمین کنیم میشه عدد فی، باسن تا زمین به زانو تا زمین ، فاصله شانه ها تا نوک انگشت به فاصله آرنج تا نوک انگشت، مفاصل انگشت، شصت، تقسیمات ستون فقرات میشه فی فی فی و فی. این آیا اشاره ای به آیات قرآن نداره که میگه در برگ درخت و زنبور عسل ووووو همه نشانه های وجود خداست؟
....... ادامه دارد
.........شاید وقتی دیگر
.آید و غم هجران را اصیل گونه و عمیق از روی درهم پیچیده امان بگیرد

جمعه، تیر ۰۲، ۱۳۸۵




من تماشاگر حرفه ای فوتبال نیستم اما از دست بعضی ها که اینجوری علی دايی را خورد میکنن خیلی دلخور شدم دلم برای بچه های تیم ملی سوخت خیلی مظلوم واقع شدن هر کی هر چی خواست به اینا گفت ما چه نمک نشناسیم ما که نمیدونیم چه خبره پشت پرده دست کی و چی تو کاره اما اینم قابل قبول و منطقی نیست که همه تقصیرات رو بندازیم گردن بچه های تیم. مطمئنا دستهای دیگه ای در کاره اگه نبود چرا نیمه اول با مکزیک رو خوب بازی کردن اما بعد از اینکه از رختکن اومدن در نیمه دوم مثل آدمهای خواب برده بودن مگه میشه یهو اینجوری تغییر کرد؟مگه میشه یهو اونجوری وا داد؟این جای بحث داره اما تیر قلمها همه بسوی بچه هاست آخه چقدر میگن اینا مقصرن ما همیشه همینجوریم با یه شکست همدیگه روسریعا تا سر حد نابودی تخریب میکنیم. فردایی هم هست انشاالله که بتوان عوامل اصلی باخت رو شناسایی و از بین برد و دیگر عوامل مثبت رو تقویت کرد به امید پیروزی های آینده.

جمعه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۵

(1) راز داوینچی (Da Vinci code)



رفتیم فیلم راز داوینچی توصیه میکنم حتما ببینیدش من جزییات فیلم رو تا وقتی کتاب رو نخوندم از فیلم متوجه نشدم اما موضوعی است
که حس خدا شناسی را در من تقویت کرد. حسی که باعث میشه زنجیر پیوند به خدا مستحکم تر بشه

این فیلم از روی کتابی با عنوان راز داوینچی از دن براون ساخته شده نخستين روز نمايشش، در جشنواره فيلم کن بوده است . در این فیلم تام هنکس، اودری توتو و ژان رنو بازی می کنند و ران هوارد کارگردانی آن را بر عهده داشته است. فیلمی جنجال بر انگیز از روی کتابی جنجال بر انگیزتر.
دن براون نويسنده کتاب پر فروش رمز داوينچی که از سوی نويسندگان کتاب ديگری به نقض قانون حق مولف متهم شده بود، در دادگاه عالی لندن از اين اتهام تبرئه شد.مايکل بيگنت و ريچارد لی که در سال 1982 کتابی با عنوان "خون مقدس و جام مقدس" به نگارش در آوردند، مدعی بودند که داستان رمز داوينچی از روی کتاب آنها "کپی" شده است.اين دو نويسنده خواستار تعقيب قانونی انتشارات "رندوم هاوس"، ناشر هر دو کتاب شدنده بودند. "بيگنت" و "لی" پس از آنکه در دادگاه محق شناخته نشدند، موظف شدند که 85 درصد از هزينه 1.3 ميليون پوندی موسسه رندوم هاوس را تقبل کنند.براون پس ازپايان دادگاه گفت که رای هيئت منصفه نشان داد که "اين ادعا مطلقا بی اساس" بوده است. او افزود: "پس از توان و زمانی که اين دعوای حقوقی از من گرفت اکنون مشتاقم که نگارش کتاب جديدم را آغاز کنم."نظريه ازدواج عيسی مسيح و مريم مجدليه و نسل بجا مانده از اين دو که تا امروز دوام آورده وجه مشترک هر دو کتاب است."بيگنت" و "لی" مدعی بودند که دن براون "موضوع مرکزی" کتاب رمز داوينچی را از کتاب آنها کپی کرده است.اما پيتر اسميت، قاضی اين دادگاه گفت که کتاب خون مقدس و جام مقدس آن طور که نويسندگان آن ادعا می کنند، فاقد يک موضوع مرکزی مشخصی است.اين قاضی در تصميم خود گفت که دن براون برای نگارش قسمتهای خاصی از کتابش از کتاب خون مقدس و جام مقدس استفاده کرده اما مشخصا آن کتاب را کپی نکرده است. اسميت، به "بيگنت" و "لی" دستور داد که موقتا 350 هزار را تا پيش از پنجم ماه مه پرداخت کنند. وی همچنين تقاضای اين دو نفر را برای تشکيل دادگاه تجديد نظر رد کرد. منبع
همه در این فکرند که موضوع جنجال بر انگیز این کتاب چگونه به ذهن دن رسیده است.ظاهرا زمانی که در دانشگاه سویل اسپانیا
تاریخ هنر میخوانده برای اولین بار متوجه رازهای پنهان در پس نقاشی های داوینچی می شود . سال ها بعد زمانی که درباره رمان فرشته ها و شیاطین تحقیق میکرده دوباره به معمای داوینچی برمیخورد . سفری که به موزه لوور ترتیب میدهد تا نسخه های اصلی آثار مشهور داوینچی را ببیند و با یکی از مورخان هنری درباره ی این آثار صحبت کند . ازآن به بعد در دام سحر داوینچی می افتد . و پس از یک سال تحقیق و بر رسی " راز داونیچی " را مینویسد . در این کتاب اطلاعاتی را فاش میسازد که خواننده های عادی با آن چندان آشنا نیستند و در واقع برای نخستین بار چنین وقایع مهمی را می شنود . اما بنا به ادعای خود براون این اطلاعات پیش از این نیز وجود داشته و او فقط آنها را از حوزه ی متخصصان بهحوزه همگانی کشیده است . تمامی نقاشی ها ..مکان ها ..استاناد تاریخی و سازمان هایی که در این کتاب به انها اشاره شده همگی واقعی اند . عکس نقاشیها و مکان ها را میتوان از طریق سایت مشاهده کرد دز این رمان نکته قابل توجی هم برای زنان و مردان وجود دارد و ان بهایی است که به شخصیت زنان گذاشته میشود . البته این بها پردازی اصلا علل فمنیستی ندارد . بلکه اشاره ای است به حقایق تارریخی . براون می گوید هزارها سال پیش ما درجهان الهه ها و رب النوع ها میزیستیم . امروز فقط در دنیای رب النوع ها زندگی می کنیم . زنان در اکثر فرهنگ ها از قدرت های معنویشان خلع شده اند .رمان راز داوینچی به این سولات پاسخ میدهد که در طی تاریخ چگونه این تغییرات رخ داده اند . و ما با ملاحظه آینده چگونه میتوانیم از این روند درس بگیریم . راون قصد دارد ادامه ای نیز بر این کتاب بنویسد و شحصیت اول ان نیز طیبعتا خود رابرت لنگدان ! شخصیت بخش اول خواهد بود . این بار لنگدان برای نخستین بار در خاک امریکا با ماجرای رمز الود مواجه میشود . البته براون قصد دارد رابرت لنگدان را شخصیت اول کتاب های بعدی اش نیز قراز دهد . هم اکنون طرح ده دواده کتاب را دز نظر دارد که همگی با حضور لنگدان به ماجراهای مرموزی از سراسر جهان خواهند پرداخت. منبع

پنجشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۵

اول این رو از ویلاگ پویا گوش بدید
----------------------------


تایلر هیکس امسال گوی میدان را با آراء مردم و رای داوران ربود.
وی با آراء ۴/۶۳ میلیون بت آمریکا یا آمریکن آیدول شد. این آراء
از طریق تکست مسج گرفته شده اما در تاریخ آراء ریاست جمهوری
آمریکا بی سابقه بوده و تاکنون چنین آراءی به هیچ ریاست جمهوری داده
نشده است . تایلر هیکس و کاترین مک فی فینالیستهای ۲۰۰۶ شدند که تایلر از
بیرمینگام آلاباما این جایزه ۱۰۰۰۰۰ دلاری را برد که این برد میلیونها دلار
برای وی خواهد آورد وی با فروش میلیونی آلبوم خود پلکان رویایی هالیوود را می پیماید.
این هم تصاویری از فینال آمریکن آیدول دیشب از تایلر هیکس و کاترین مک فی.








سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۵

روزهایی هست که در پندار مان بهشت گونه اند و روزهای دگر گاه آتشی از خصم و غضب٬گاه نمور و گاه سرد. با بهشت گونه امان به آسانی کنار میآییم و آنرا وظیفه ء بی پایان طبیعت بر خواهیم شمرد.٬ خشم و غضب را هم به آسانی با گرفتن یک بوس یک نوازش یک دست گرم و حتی یک آبنبات فرو خواهیم نشاند اما وقتی نمور و سرد باشد چه باید تا آن رطوبت چسبناک و سرد از وجودمان خارج شود چه باید تا آن سکوت سکرآور و تکرار شوندهء سرد را از روزهایمان دور سازد . گرمای خورشید نیز ما را کاری نیست. تفتی بیابانهای زمینی را هم کاری با آن نموری نیست . پس زمان چه؟ آیا او را کاری است؟ منتظر بمانیم؟ شاید وقتی؟ و آنگاه چه استحاله ای خواهد بود دیگر ما٬ آن مای دیروزی نیستیم که بهشت و آتش و خصم و غضب و لحظه های سرد و نمناک را ندیده باشد ما بستری از لحظه های ناب هستیم که برابری را با آنها نیست این آن چیزی است که ما را خواهد ساخت و ما چه میخواهیم جز این ساختن و پرداختن؟! و با این اندیشه چه آسان میشود از روزهای بهشتی امان زیاد دلشاد نشد از آتشینمان٬ غضبناک و از سردی امان دلگیر نشد
پویا خواهرزاده ام میگه وبلاگ بدون کامنت دونی مثل نمکدون بدون نمک است راست میگه؟ منم تصمیم گرفتم گهگاهی نمک توی نمکدان بریزم

یکشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۵

دیگه کامنت دونی نخواهم داشت ممنون از نظرات گرم و صمیمی شما اما برداشتن کامنت دونی هیچگونه ارتباطی به نظرات خوانندگان نداشته و یک تصمیم شخصی میباشد. خدا یار و یادر همگی. و این هم یه غنچه گل از باغهای خوانسار که به همه ایرانیهای عزیز در تمام نقاط دنیا تقدیم میشود :






پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۵

پارسال موقع گلهای گلستانکوه با آقای همسر اونجا بودیم اون واسه اولین بار بود که خوانسار رو میدید. هر کی که خونسار و اون محیط طبیعی و در عین حال سنتی اش رو ببینه خوشش میاد از این شهر کوچک و سرسبز و مردمان مهربان و مهمان دوست( یه خورده خودمون از خودمون تعریف کنیم چی میشه مگه (: ها؟ ) اینم یه چندتا عکس که پارسال از اون طبیعت زیبا که اگه بذارن زیبا بمونه:








جمعه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۵



بهار داره به زور سرما رو پس میزنه که وارد منطقه ما بشه اما زورش کمه تازه درختها دارن شکوفه میدن بابا اینجا کجاس دیگه که سرما دست ور دار نیست قربون ایران و اون تهرون دود آلود و اون شهر قشنگم خوانسار.

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۵


خواهرزاده عزیزم پویا داره روی کامنت دونی کار میکنه بنابر این تا اطلاع ثانوی این کامنت دونی تعطیل میباشد.

جمعه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۵

چهارشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۵

در سیزدهمین روز فروردین‌ماه، ایرانیان از خانه و کاشانه‌ی خود بیرون می‌روند و به‌دامن طبیعت، پناه می‌برند.
بعضی ها گویند فلسفه سیزده بدر این است که سال های بسیار دور که مضربی از دوازده باشد فردی می آید که همه نا پاکی ها ، بدی ها ، کینه ها و دشمنی ها را از صفحه دنیا پاک می کند و سیزده در حقیقت آغاز دوره جدیدی از زندگی زمین و مردمانش است.

***

ایرانیان باستان روز پنجم هر ماه را اسپندارمذ یا اسپندارمذگان می‌نامیدند و آن را "روزبه6 زنان" بود. انگیزه‌ی نام‌گذاری این بود که در این روز هدسه یا استر، شهبانوی هخامنشی به کین‌خواهی کشتار هشتادهزار تن از ایرانیان پاک‌نهاد که یهودیان سال‌گرد آن‌را هرساله زیر نام "عید پوریم" جشن می‌‌گیرند و به شادی و پای‌کوبی می‌پردازند؛ به‌دست پری‌زاد مادر اردشیر دوم زهرخورده و کشته شد. لیک سیزده فروردین و نافرخندگی آن! نافرخندگی این روز از آن‌جا سرچشمه می‌گیرد که اردشیر دوم هخامنشی، در این‌ روز، سیزدهم فروردین‌ماه با هدسه یا استر زناشویی نمود و وی را زیر نام شهبانوی فرمان‌روایی پارس برگزید!
افزون‌براین، سیزده‌بدر، بزرگ‌داشت یاد نزدیک به هشتاد هزار تن ایرانیان بی‌پناهی‌ست که در آن سه‌روزه‌ی کشتار ددمنشانه‌ به دست یهودیان، از خانه و کاشانه‌ی خود می‌گریختند و به‌ دامن کوه و دشت پناه می‌بردند! سیزده به‌در و شماره‌ی سیزده از آن روز نافرخنده است که نزدیک به هشتاد هزار تن از هم‌میهنان ما در این روز کشتار گروهی شدند. آن هم به دست گروهی که به پذیرفتاری خود و رهبران‌شان به‌دست ایرانیان از گرفتاری و دربندی هفتادساله‌ی بابل رهایی یافته اند.
سیزده نافرخنده است و از این روی می‌بایست به دامن سرشت و دشت پناه برد. زیرا که در این روز هم‌میهنان گرامی ما از هراس شهبانو و کشتار یهودیان به بیابان‌ها گریخته بودند. منبع:

سبزه‌گره‌زدن

آفرینش نخستین آدمی در تاریخ ایران دارای ارزش بسیاری‌ست. در اوستا چندین و چند بار از کیومرث، سخن به میان آمده و او را زیر نام نخستین پادشاه و نخستین آدم روی زمین شناسانده است. مشیه و مشیانه، دختر و پسر هم‌زاد کیومرث در روز سیزده فروردین با هم زناشویی نمودند. و این نخستین پیمان و پیوند زناشویی میان آدمیان بود که رخ می‌داد. آن دو پیمان زناشویی خود را با گره‌زده دو شاخه‌ی گیاهی که به گفته‌ی پاره‌ای از پژوهندگان، گیاه ریواس بوده؛ جاودانه نمودند. از این روی در روز سیزده‌بدر دختران و پسران دم‌ بخت با آرزوی زناشویی در سال نو، دو شاخه‌ی گیاه را به هم گره می‌زنند!


دروغ سیزده یا اول آپریل


اول آوریل در فرهنگهای مختلفاول آوریل در ایتالیا روز فستیوال هیلاریا است، این روز در اساطیر روم باستان مصادف است با روز رستاخیز آتیس (Attis) الهه تبسم. شاد بودن و خندیدن در این روز مرسوم است.در بریتانیا، شوخیهای اول آوریل معمولاً در قبل از ظهر انجام می شود، کسی که در این روز دست انداخته می شود، Noodle (احمق) نامیده می شود.بریتانیایی ها معقتدند که بدشانسی نصیب کسی خواهد شد که بخواهد در بعد از ظهر روز اول آوریل کسی را دست بیندازد، زیرا در آن ساعات دیگر مردم نسبت به اینگونه شوخیها آمادگی پیدا کرده اند.جوانان و نوجوانان ایالات متحده آمریکا در روز اول آوریل از روشهای مختلفی برای دست انداختن دیگران و شوخی کردن با آنان استفاده می کنند.استفاده از تخم مرغهایی که محتویات آن به وسیله سرنگ خالی شده و به جای آن مواد و مایعات موبر جاسازی شده برای حمله به مردم و عابران پیاده در میان جوانان برخی شهرهای این کشور مرسوم است.در هند، روز قبل از اول آوریل ( 31 مارس) جشن هولی (Hulli) برگزار می شود که در آن روز، مردم بر روی همدیگر رنگ می پاشند و شادی می کنند.مردم فرانسه، روز اول آوریل را روز ماهی می نامند.معمول است که کودکان و نوجوانان فرانسوی در این روز، بر پشت دیگران کاغذی می چسپانند که بر روی آن تصویر نوعی ماهی که زود به دام می افتد کشیده شده است. منظور از این کار، این است که فردی که کاغذ به او چسپانده شده نیز، مانند همان ماهی، زود به دام می افتد.در پرتغال، اول آوریل مصادف است با روز قبل از آغاز ماه روزه داری مسیحیان مومن که Lent نامیده می شود.در روز اول آوریل، مردم پرتغال معمولاً بر روی همدیگر آرد می پاشند.اول آوریل همچنین به سیزده فروردین یا سیزده بدر در ایران نزدیک است و حتی هر چهار سال یکبار (سال کبیسه) اول آوریل و سیزده فروردین با هم برابر می شوند.در ایران نیز، اگرچه نه به گستردگی غرب، اما تا حدی دروغ سیزده رایج است.در افغانستان، دروغ اول آوریل معمولاً برای کسانی مفهوم است که روزگاری را در غرب گذرانده اند و یا به اینترنت و ایمیل دسترسی دارند.ایمیل ها و پیامهای تمسخر آمیز اول آوریل، در میان شمار اندکی از مردم شهرهای بزرگ افغانستان نیز آشناست.امروزه و با فراگیر شدن پدیده نوین اینترنت، فرستادن پیامهای الکرونیکی تمسخرآمیز به مناسبت روز احمقها نیز رایج شده است.بنابراین، مهم نیست که شما در کجای دنیا زندگی می کنید، بهتر است در روز اول آوریل مواظب خودتان باشید تا هدف حملات شوخی آمیز دیگران واقع نشوید.شاید به همین دلیل باشد که در بسیاری از کشورهایی که تقویم میلادی در آنها رایج است، روز اول آوریل تعطیل عمومی است و مردمی که خواهان شوخی و دردسر نیستند در این روز از ظاهر شدن در خیابانها و معابر عمومی خودداری می کنند.منبع: بی بی سی فارسی

سه‌شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۴

چهارشنبه سوری مبارک چهارشنبه سوری فقط و فقط تو ایران جای ما خالی! اینم یه مقاله در مورد چهارشنبه سوری از وب سایت کودکان دات اورگ :



چهارشنبه سوري
يکی از آئينهای سالانه ايرانيان چهارشنبه سوری يا به عبارتی ديگر چارشنبه سوری است. ايرانيان آخرين سه شنبه سال خورشيدی را با بر افروختن آتش و پريدن از روی آن به استقبال نوروز می روند.

چهارشنبه سوري، يک جشن بهاري است که پيش از رسيدن نوروز برگزار مي شود.
مردم در اين روز برای دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهايشان مراسمی را برگزار می کنند که ريشه اش به قرن ها پيش باز می گردد.

مراسم ويژه آن در شب چهارشنبه صورت می گيرد برای مراسم در گوشه و کنار کوی و برزن نيز بچه ها آتش های بزرگ می افروزند و از روی آن می پرند و ترانه (سرخی تو از من ، زردي من از تو ) می خوانند.


ظاهرا مراسم چهارشنبه سوری برگرفته از آئينهای کهن ايرانيان است که همچنان در ميان آنها و با اشکال ديگر در ميان باقی بازماندگان اقوام آريائی رواج دارد.
اما دکتر کورش نيکنام موبد زرتشتی و پژوهشگر در آداب و سنن ايران باستان، عقيده دارد که چهارشنبه سوری هيچ ارتباطی با ايران باستان و زرتشتيان ندارد و شکل گيری اين مراسم را پس از حمله اعراب به ايران می داند.


در ايران باستان هفت روز هفته نداشتيم.در ايران كهن هر يك از سي روز ماه، نامي ويژه دارد، كه نام فرشتگان است. شنبه و يکشنبه و... بعد از تسلط اعراب به فرهنگ ايران وارد شد. بنابراين اينکه ما شب چهارشنبه ای را جشن بگيريم( چون چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده ) خودش گويای اين هست که چهارشنبه سوری بعد از اسلام در ايران مرسوم شد."

"برای ما سال ۳۶۰ روز بوده با ۵ روز اضافه ( يا هر چهار سال ۶ روز اضافه ). ما در اين پنج روز آتش روشن می کرديم تا روح نياکانمان را به خانه هايمان دعوت کنيم."

"بنابراين، اين آتش چهارشنبه سوری بازمانده آن آتش افروزی ۵ روز آخر سال در ايران باستان است و زرتشتيان به احتمال زياد برای اينکه اين سنت از بين نرود، نحسی چهارشنبه را بهانه کردند و اين جشن را با اعتقاد اعراب منطبق کردند و شد چهارشنبه سوری."
بخش كردن ماه به چهار هفته در ايران ،پس از ظهور اسلام است و شنبه و يك شنبه و دوشنبه و ........ناميدن روز هاي هفته از زمان رواج آن .شنبه واژه اي سامي و درآمده به زبان فارسي و در اصل "شنبد" بوده است.

"سور "در زبان و ادبيات فارسي و برخي گويش هاي ايراني به معناي "جشن"،"مهماني"و "سرخ" آمده است

مراسم چهارشنبه سوري

بوته افروزي


در ايران رسم است كه پيش از پريدن آفتاب، هر خانواده بوته هاي خار و گزني را كه از پيش فراهم كرده اند روي بام يا زمين حياط خانه و يا در گذرگاه در سه يا پنج يا هفت «گله» كپه مي كنند. با غروب آفتاب و نيم تاريك شدن آسمان، زن و مرد و پير و جوان گرد هم جمع مي شوند و بوته ها را آتش مي زنند. در اين هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روي بوته هاي افروخته مي پرند، تا مگر ضعف و زردي ناشي از بيماري و غم و محنت را از خود بزدايند و سلامت و سرخي و شادي به هستي خود بخشند. مردم در حال پريدن از روي آتش ترانه هايي مي خوانند.
زردي من از تو ، سرخي تو از من
غم برو شادي بيا ، محنت برو روزي بيا
اي شب چهارشنبه ، اي كليه جاردنده ، بده مراد بنده

خاکستر چهارشنبه سوري، نحس است، زيرا مردم هنگام پريدن از روي آن، زردي و یيماري خود را، از راه جادوي سرايتي، به آتش مي دهند و در عوض سرخي و شادابي آتش را به خود منتقل مي کنند. سرود "زردي من از تو / سرخي تو از من"
هر خانه زني خاكستر را در خاك انداز جمع مي كند، و آن را از خانه بيرون مي برد و در سر چهار راه، يا در آب روان مي ريزد. در بازگشت به خانه، در خانه را مي كوبد و به ساكنان خانه مي گويد كه از عروسي مي آيد و تندرستي و شادي براي خانواده آورده است.در اين هنگام اهالي خانه در را به رويش مي گشايند. او بدين گونه همراه خود تندرستي و شادي را براي يك سال به درون خانه خود مي برد. ايرانيان عقيده دارند كه با افروختن آتش و سوزاندن بوته و خار فضاي خانه را از موجودات زيانكار مي پالايند و ديو پليدي و ناپاكي را از محيط زيست دور و پاك مي سازند. براي اين كه آتش آلوده نشود خاكستر آن را در سر چهارراه يا در آب روان مي ريزند تا باد يا آب آن را با خود ببرد.

مراسم كوزه شكني
مردم پس از آتش افروزي مقداري زغال به نشانه سياه بختي،كمي نمك به علامت شور چشمي، و يكي سكه دهشاهي به نشانه تنگدستي در كوزه اي سفالين مي اندازند و هر يك از افراد خانواده يك بار كوزه را دور سر خود مي چرخاند و آخرين نفر ، كوزه را بر سر بام خانه مي برد و آن را به كوچه پرتاب مي كند و مي گويد: «درد و بلاي خانه را ريختم به توي كوچه» و باور دارند كه با دور افكندن كوزه، تيره بختي، شور بختي و تنگدستي را از خانه و خانواده دور مي كنند.

همچنين گفته ميشود وقتي ميتراييسم از تمدن ايران باستان در جهان گسترش يافت،در روم وبسياري از کشورهاي اروپايي ،روز 21 دسامبر ( 30 آذر ) به عنوان تولد ميترا جشن گرفته ميشد.ولي پس از قرن چهارم ميلادي در پي اشتباهي كه در محاسبه روز كبيسه رخ داد . اين روز به 25 دسامبر انتقال يافت

فال گوش نشيني
زنان و دختراني كه شوق شوهر كردن دارند، يا آرزوي زيارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نيت مي كنند و از خانه بيرون مي روند و در سر گذر يا سر چهارسو مي ايستند و گوش به صحبت رهگذران مي سپارند و به نيك و بد گفتن و تلخ و شيرين صحبتكردن رهگذران تفال مي زنند. اگر سخنان دلنشين و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجتو آرزوي خود را برآورده مي پندارند. ولي اگر سخنان تلخ و اندوه زا بشنوند، رسيدن به مراد و آرزو را در سال نو ممكن نخواهند دانست.

قاشق زني
زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقي با كاسه اي مسين برمي دارند و شب هنگام در كوچه و گذر راه مي افتند و در برابر هفت خانه مي ايستند و بي آنكه حرفي بزنند پي در پي قاشق را بر كاسه مي زنند. صاحب خانه كه مي داند قاشق زنان نذر و حاجتي دارند، شيريني يا آجيل، برنج يا بنشن و يا مبلغي پول در كاسه هاي آنان مي گذارد. اگر قاشق زنان در قاشق زني چيزي به دست نياورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود نااميد خواهند شد. گاه مردان به ويژه جوانان، چادري بر سر مي اندازند و براي خوشمزگي و تمسخر به قاشق زني در خانه هاي دوست و آشنا و نامزدان خود مي روند.

آش چهارشنبه سوري
خانواده هايي كه بيمار يا حاجتي داشتند براي برآمدن حاجت و بهبود يافتن بيمارشان نذر مي كردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا» يا «آش بيمار» مي پختند و آن را اندكي به بيمار مي خوراندند و بقيه را هم در ميان فقرا پخش مي كردند.

تقسيم آجيل چهارشنبه سوري
زناني كه نذر و نيازي مي كردند در شب چهارشنبه آخر سال، آجيل هفت مغز به نام «آجيل چهارشنبه سوري» از دكان رو به قبله مي خريدند و پاك مي كردند و ميان خويش و آشنا پخش مي كردند و مي خورند. به هنگام پاك كردن آجيل، قصه مخصوص آجيل چهارشنبه، معروف به قصه خاركن را نقل مي كردند. امروزه، آجيل چهارشنبه سوري جنبه نذرانه اش را از دست داده و از تنقلات شب چهارشنبه سوري شده است.

گرد آوردن بوته، گيراندن و پريدن از روی آن و گفتن عبارت "زردی من از تو، سرخی تو از من" شايد مهمترين اصل شب چهارشنبه سوری است. هر چند که در سالهای اخير متاسفانه اين رسم شيرين جايش را به ترقه بازی و استفاده از مواد محترقه و منفجره خطرناک داده است
پس اميدورام دوستان عزيز با خواندن اين مطالب قشنگي اين رسم را با انجام كارهاي خطرناك و استفاده از ترقه هاي خطرناك خراب نكنند
مراسم ديگري مانند توپ مروارید ، فال گوش ، آش نذری پختن ، آب پاشی ، بخت گشائی دختران ، دفع چشم زخمها ، کندرو خوشبو ، قلیا سودن ، فال گزفتن هم در این شب جزو مراسمات جالب و جذاب می باشد


تحريف آيين چهارشنبه سوري

يافته هاي پزوهشي نشان مي دهد كه تمامي آيين ها و يادمان هايي كه مردم ايران در هنگامه گوناگون بر پا مي داشتند و بخشي از آنها همچنان در فرهنگ اين سرزمين پايدار شده است ، با منش ، اخلاق و خرد نياكان ما در آميخته بود و در همه آنها ، اعتقاد به پروردگار ، اميد به زندگي ، نبرد با اهريمنان و بدسگالان و مرگ پرستان ، در قالب نمادها ، نمايش ها و آيين هاي گوناگون نمايشي گنجانده شده بود .
رفتار خشونت آميز و مغاير با عرف و منش جامعه نطير آنچه كه امروزه تحت نام چهارشنبه سوري شاهد آن هستيم ، در هيچكدام از اين آيين ها ديده نمي شود .

بهتر است بگوييم ، كساني كه با منفجر كردن ترقه و پراكندن آتش سلامتي مردم را هدف مي گيرند ، با تن دادن به رفتاري آميخته به هرج و مرج روحي ، آيين چهارشنبه سوري را تحريف كرده اند

توصيه‌هاي آتش‌نشاني براي چهارشنبه‌سوري
خطرات‌ شيميايي‌ مواد محترقه‌

سه‌شنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۴



در اسکار امسال بازم يه ايراني بود به اسم بهار سومخ نميدونم فاميلش رو درست نوشتم يا نه در فيلم تصادف بازي کرد اما من يادم نيست نقشش رو. يه فيلم هم با تام کروز بازي کرده به اسم ماموريت غيرممکن ۳ که قراره ماه مه بياد رو اکران. اما نميدونم قضيه سياسي هستش يا نه چون خبرنگاره که داشت باهاش مصاجبه ميکرد يهو ازش پرسيد زيانت چيه اونم گفت فارسي پرشين بعد توي استوديو يکي از اون چند نفر که داشتن گزارش رو ارائه ميدادن از اون يکي پرسيد چقدر پرشين ميدوني و خانومه گفت خداحافظ يعني باي و چطوري يعني هاو آر يو! تعجب نداره؟ اينا همه خارجي تو هاليوود هست اينا فقط پرشين براشون جالب بود؟

جمعه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۴

نظرتون درباره اين قالب جديد چيه البته هنوز هم يه خورده کار داره. وقتم خيلي کمه با کيبورد انگليش هم تايپ ميکنم هر پست رو هم توي فارسي نويس داهي مينويسم بعد کپي پيست ميکنم آخه چقدر زحمت ميکشم(چشمک) برا همينه که پست ها کوتاه و خلاصه هستند. چند نفر گفته بودند که خلاصه است. انشالله امتحانات که تموم شد بيشتر خدمت ميرسم.

چهارشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۴

















به مناسبت اينکه ويلاگم رو ريختم به هم و هنوز درست نشده اين عکس رو تقديم ميکنم که در هم پاشيدگي وبلاگم زياد خودشو نشون نده اينها گلهاي خودرو در باغهاي زيباي شهر خوانسار است بهار ۸۴ که اونجا بودم گرفتمش. بعضي از شهرها بعضي فصلهاشون قشنگه اما خوانسار همه فصلش نه اينکه چون شهر منه ميگم هرکي هم اومده و ديده اينو ميگه بخصوص فصل بهار که چشمه سرچشمه بيرون ميزنه . و سومي هم يه نماي ديگه از چشمه هاي سرچشمه.



دوشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۴

بابا سرما بيداد ميکنه اينجا تا مياي سوار ماشين شي از سرما يخ ميزني آخه عيال جان نونت نبود آبت نبود اينجا موندنت به چي بود اما خوب بايد ساخت راستش امسال بهتر بود سال اولي که اومده بودم اينجا آخراي اکتبر بود اونسال مگه زمستون تموم ميشد واااي که تمومي نداشت. اما خوب آدم زود دنده اش پهن ميشه منم دارم زمستونها رو بهتر تحمل ميکنم. هفته آينده هم که مدرسه ها و دانشگاهها تعطيله زمستونيه و من از الان دارم مثل بچه ها ذوق ميکنم. در مورد کامنت دوني هم بايد بگم که خواهر زاده ام اونو عوض کرد اما بايد تموم کامنت ها را از کامنت دوني اولي کپي کنم تو کامنتدوني جديد. چون خيلي وقت ميبره اونها رو يکي يکي کپي کنم منهم همه کامنت هاي يک پست رو با هم يک کپي کردم اينه که هر کامنتدوني يک کامنت داره ,اگه خواستين کامنت بذارين توي اون دومي که فقط نوشته نظرات بذارين ممنون

------------------------------------------------------------------------------------------------

يکي بگه چيکار کنم نميشه هي ارور ميده نميشه همه کامنت ها رو کپي کنم همشون قاتي پاتي شدن ): اخه بايد يه راهي وجود داشته باشه

پنجشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۴

چقدر کوچيک بودم خوابشو ميديدم هميشه خوابم يه مفهوم داشت اون توي خوابم ميمرد و من از هراس مرگ اون از خواب ميپريدم و ميديم که اون زنده اس يه بار به مامان گفتم مامان من همش خواب ميبينم که اون مرده مامان زياد به حرفم توجه نکردشايد هم واقعا نميخواست به چنين چيزي فکر کنه بعد از سالها که ديگه از اون خوابهاي هولناک نميديم يه شب همينجوري به خودم گفتم که چه خوب که ديگه از اون خوابها نميبينم. بعد از چند ماه يه شب خيس عرق از خواب پريدم و ديدم دوباره از همون کابوسهاي هولناک و خوشحال شدم که خواب بود. فرداي اون روز خوابم فراموشم شد تا چند ماه بعد ... اون شب دردناک و مصيبت بار خدايا چه جوري اون خواب لعنتي يادم رفت چرا چيزي نذر نکردم چرا چرا؟ اين چرا ها منو رها نميکرد چون خوابم فراموشم شده بود چيزي نذر نکردم و چند ماه بعد از اون حادثه مصيبت بار يهو خوابم بيادم اومد عين ماجرا بازم ديدم که اون مرده همه سياه پوشيدن داشتن اونو ميشستن همه شيون ميزدند. نگاه ميکردم و گريه ميکردم ديدم داره بهم لبخند ميزنه داد زدم گفتم اين که زنده اس که از خواب پريدم و بعد... حالا ۲۹ بهمن که بياد ميشه ۱۰ سال از اون ماجرا گذشته اما مثل اينکه ديروز بود به دختر خاله ام گفتم پاشو بريم يه سري به آبجي بزنيم حس کردم هواي خونشون يه جور ديگه اس بعد از ساعتي بلند شديم که برگرديم خونمون تلفونشون زنگ زد ما صبر کرديم تا خواهرم صحبت کنه بعد بريم ديدم داره يه چيزهايي ميگه گفتم چي شده گفت نترسي ها حميد با ماشين زده به يه پير مرده گفتم پير مرده چي شده گفت چيزي نشده داد زدم اگه چيزي نشده چرا بابا داره مياد که بره اونجا چرا به من راستشو نميگين گفت پير مرده مرده دنيا رو سرم خراب شد اما نميدونستم که اين دروغه پيرمردي نبوده دوچرخه اي نبوده خودش بود اون خودش بود که رفته بود وقتي به اون آقاهه از پشت تلفن اصرار کردم که تورو خدا بگو داداشم چي شده و اون با بغض گفت که چي شده پاي ديوار سر خوردم زمين سرم سوت ميکشيد هيشکي رو نميديدم هيچ صدايي جز اون صوت مرگبار نميشنيدم مات شدم و يهو با تمام وجودم فرياد زدم حميييييييد اما اون رفته بود جايي که هميشه دوست داشت بره با يک تصادف مرگبار رفت و همه چيز رو برايمان خاطره کرد.

سه‌شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۴

به مناسبت روز والنتين که هيچ ربطي به من ايراني نداره لازم ديدم که مطلب رو بدون لينک دادن بذارم اينجا. راستش منم ميخواستم يه چيزي براي شريک زندگيم به اين مناسبت بخرم اما با دوباره خواندن اين مطلب ايراني بودن خودم بهم يادآوري شد. ما روزهاي ديگر و مناسبت هاي ديگري مثل ۲۹ بهمن روز امشاسپندان واسه هديه دادن داريم چرا نه؟ و اين هم مطلب:


وقتی به شروع و چگونگی وقوعش فكر می كنم، بنظرم همه چیز گیج و پیچیده می آید! اما ظاهرا این گیجی چندان هم عجیب ودور از انتظار نیست،چون عبارت "ضربه فرهنگی" را چنین تعریف كرده اند: "تغییراتی در فرهنگ كه موجب به وجود آمدن گیجی، سردرگمی و هیجان می شود."این ضربه چنان نرم و آهسته بر پیكر ملت ما فرود آمد كه جز گیجی و بی هویتی پی آمد آن چیزی نفهمیدیم!
شاید افراد زیادی را ببینید كه كلمات Hi و Hello را با لهجه غلیظ Americanاش تلفظ می كنند. اما تعداد افرادی كه از واژه درود استفاده می كنند، بسیار نادر است!همینطور كلمه Thanks بیش از سپاسگزارم و Good bye بسیار راحت تر از «بدرود» در دهان ها می چرخد. ما حتی به این هم بسنده نكرده ایم!این روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های خارجی را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر می دانند.سفره هفت سین نمی چینند، اما در آراستن درخت كریسمس اهتمام می ورزند!
جشن شب یلدا كه به بهانه بلند شدن روز، برای شكرگزاری از بركات و نعمات خداوندی برگزار می شده است را نمی شناسند، اما همراه و همزمان با بیگانگان روز شكرگزاری برپا می كنند!همه چیز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاریش می دانند، اما حتی اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است.
چند سالی ست حوالی26 بهمن ماه (14 فوریه) كه می شود هیاهو و هیجان را در خیابان ها می بینیم. مغازه های اجناس كادوئی لوكس و فانتزی غلغله می شود. همه جا اسم Valentine به گوش می خورد. از هر بچه مدرسه ای كه در مورد والنتاین سوال كنی می داند كه "در قرن سوم میلادی كه مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام كلودیوس دوم. كلودیوس عقاید عجیبی داشته است از جمله اینكه سربازی خوب خواهد جنگید كه مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می كند.كلودیوس به قدری بی رحم وفرمانش به اندازه ای قاطع بود كه هیچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشیشی به نام والنتیوس(والنتاین)،مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می كرد.كلودیوس دوم از این جریان خبردار می شود و دستور می دهد كه والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می شود .سرانجام كشیش به جرم جاری كردن عقد عشاق،با قلبی عاشق اعدام می شود...بنابراین او را به عنوان فدایی وشهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق!" اما كمتر كسی است كه بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، كه از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است!جالب است بدانید كه این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با 29 بهمن، یعنی تنها 3 روز پس از والنتاین فرنگی! این روز "سپندار مذگان" یا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت بوده است كه در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می كردند و علاوه بر اینكه ماه ها اسم داشتند، هریك از روزهای ماه نیز یك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) كه نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاكی" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است.
سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یك چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند.
در هر ماه، یك بار، نام روز و ماه یكی می شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند.سپندار مذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پیدا می كردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می كردند.ملت ایران از جمله ملت هایی است كه زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و كلا جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی كه ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم شكوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمریكاییها هستند كه به خود جهان بینی دچار می باشند. آنها دنیا را تنها از دیدگاه و زاویه خاص خود نگاه می كنند. مردمانی كه چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند كه ملت های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریكاییها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر این باورند كه عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از سایرین است. این موضوع در بررسی عملكرد آنان بخوبی مشهود است. بعنوان مثال در حالی كه این روزها مردم كشورهای مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمریكاییها تقریبا تنها به یك زبان حرف می زنند. همچنین مصرانه در پی اشاعه دادن جشن ها و سنت های خاص فرهنگ خود هستند."اطلاع داشتن از فرهنگ های سایر ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله كاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینكه ریشه در خاك، در فرهنگ و تاریخ ما داشته باشد، اگر هم به جایی برسیم، جایی ست كه دیگران پیش از ما رسیده اند و جا خوش كرده اند!برای اینكه ملتی در تفكر عقیم شود، باید هویت فرهنگی تاریخی را از او گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات، رشد، بالندگی یا نابودی ملت ها است. هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است. اقوامی كه در تاریخ از جایگاه شامخی برخوردارند، كسانی هستند كه توانسته اند به شیوه مؤثرتری خود، فرهنگ و اسطوره های باستانی خود را معرفی كنند و حیات خود را تا ارتفاع یك افسانه بالا برند. آنچه برای معاصرین و آیندگان حائز اهمیت است، عدد افراد یك ملت و تعداد سربازانی كه در جنگ كشته شده اند نیست؛ بلكه ارزشی است كه آن ملت در زرادخانه فرهنگی بشریت دارد.شاید هنوز دیر نشده باشد كه روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) منتقل كنیم.
برداشتی ازتارنمای زاينده رود



ShahnamehvaIran
Copyright 2005

جمعه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۴





از خواب پاشي ببيني همه جا سفيده چه قشنگه در عين حال سرد سردي رنگ برف از برودتش بيشتره حتي اگه به عکس يه منظره برفي نگاه کني سرماش تا اعماق وجود رخنه ميکنه. چهارشنبه صبح پاشدم برم کلاس ديدم همه جا سفيده منم اين چندتا عکسو سر راهم گرفتم چون در حال حرکت بودم دستم لرزيده و زياد شفاف نشده اما خوب از هيچي بهتر:) .امسال خدا رو شکر زياد سرد نبود اخبار ميگفت دماي ماه ژانويه تا کنون در تاريخ آمريکا بي سابقه بوده که اينطور گرم باشه اما به من چه که بي سابقه بوده گرم باشه هر چي ميخواد باشه.

سه‌شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۴

یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۴






اينم سنجابه اينم لونه اش و اينم اون درخته که ازش ميره بالا پشت بوم و تموم شاخه هاشو کنده برده و لونه اش رو کنار دودکش ساخته. البته چون دوس داره همه چيزو بجوه ممکنه پشت بوم رو خراب کنه و وسط زمستون بايد يه روفينگ بياريم تا روف رو عوض کنه اما ما اينکار رو نميکنيم و بر خلاف ميل باطنيمون مجبوريم که لونه خانوم سنجابه رو خراب کنيم نگين چه سنگ دل آخه روف عوض کردن خيلي خرج ميذاره برامون اما خونه سنجابه کم خرجه(:

پنجشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۴








اينهم چندتا عکس از مراسم عزاداري امام حسين در شهر خوانسار به مناسبت فرا رسيدن ماه محرم. اهالي شهر خوانسار يکي از با شکوه ترين مراسم عزاداري را در ايران برگزار ميکند. در ايام دهه عاشورا جمعيت شهر خوانسار چندين برابر ميشود. بدون اذعان ميشود گفت تمامي وابستگان و خويشاوندان و دوستان اهالي خوانسار از شهرهاي ديگر براي شرکت در مراسم عزاداري به اين شهر آمده و بر شور و هيجان اين مراسم مي افزايند. اين مراسم در قالب هيئت هاي متعددي پذيراي ميهمانان اباعبدالله حسين (ع)ميباشند. از دير باز مراسم به نحو خودگردان و حمايت و پشتيباني اهالي خير برگزار مي شده است. تمامي هيئت ها علاوه بر عزاداري ميهمانان خود را به صرف نهار پذيرايي مي نمايند بنحوي که غالبا هيچ کم و کسري در ارائه خدمات بوجود نمي آيد. مراسم بطور رسمي از ششم محرم آغاز و تا يازدهم محرم ادامه مي يابد. شما هم ميتوانيد امسال به جمع ميهمانان حسيني بپيونديد. البته ناگفته نماند که عطر و بوي و طعم آبگوشت حسيني را هم ميتوانيد در هر ميهمانسراي امام حسين (ع ) در خوانسار تجربه کنيد. بسم الله

عکسها از خواهرزاده عزيزم پويا

دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۴

آخيييييييييش امتحان رو دادم رااااااااحت شدم اما نه خيلي هر دو هفته يکي دارم اما خوب فعلا.
حالا به خودم جايزه بدم و بشينم توي وبلاگها سرک بکشم راستي يه سنجابه روي پشت بونمون داره لونه ميسازه يه درخت هست که از اون ميره بالا پشت بوم اين درخته رو کرده لخت عور همه شاخه هاشو کنده برده تو لونش بزودي يه چندتا عکس ازش ميذارم در واقع لوش ميدم :)

پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۴

خيلي کار دارم دو تا فصل واسه دوشنبه امتحان دارم + يک کنفرانس + ۳ فصل ديگه از يه درس ديگه . استاد داشت درس ميداد من اومدم ابراز فضل کنم بهم گفت در موردش يه کنفرانس بدم اين اولين لکچر من در اينجاس اصلا نميدونم چقدر اصول لکچر دادن با ايران فرق ميکنه اصلا فرق داره؟ بايد ببينم . ولي اين درسي که گرفتم ميشه کفت ۹۰٪ موضوعاتش رو ميدونم چون پايه رشته اصليه اما موضوع اينه که بتونم از پس انگليسي زبانش در بيام تا زبان آکادميکم راه نيفتاده مشکل دارم. اما خدا کنه زودتر روبراه بشم.

سه‌شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۴






اينهم دوتا عکس ديگه از شهر من خوانسار. عکس بالا خيابان امام است که از سمت فلکه بالا گرفته شده در ارديبهشت ماه و عکس پايين خيابان شهدا (کوروش) در ايام عيد نوروز آخيش يادش بخير

دوشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۴

-









چند روز پيش کانادا بوديم (تورنتو) بي مناسبت نديدم که يه چندتا عکس از نياگارا بذارم اينجا البته اين عکسها رو پيارسال تابستون گرفتم. اون سال واسه اولين بار بود نياگارا رو از نزديک ميديدم واااي چه عظمتي! اونقده خوشحال بودم که همش ميگفتم خدا رو شکر که اين فرصت رو به من دادي تا اين يک از زيباترين آبشارهاي جهان رو ببينم. وقتي تو دانشگاه طرز تشکيل و ساختار اونو ميخونديم خيلي دلم ميخواست ببينمش اما هيچوقت فکر نميکردم که يه روزي از نزديک ميبينمش.

--

Khonsar ( Khansar )Bazar Polgosh


اينم يه عکس ديگه از خوانسار اينجا يه روزي نه چندان دور ( تا قبل از سال ۱۳۶۶) اسمش بازار پلگوش بود. بازاري که بخش اعظم آن روي رودخانه شگل گرفته بود که بعد از سيلاب مخرب و ويرانگر ۶ مرداد ۱۳۶۶ به ويرانه اي تبديل شد که ديگر قابل تعمير و بازسازي نبود و علت عمده آن هم اين بود که بازار در مسيل و روي رودخانه ساخته شده بود.واکنون از آن بازار قديمي چند صد ساله فقط خاطره اي بر جا مانده است. پدرم ميگويد اين بازار در گذشته بازار شهرهايي از جمله ازنا- درود- اليگودرز- خرم آباد- شهرکرد بوده است که اهالي اين شهرها با کاروانهايي به خوانسار مي آمده اند و ما يحتاج خود را از اين بازار بزرگ خريد و تامين مينمودند. همچنين اين بازار داراي صنايعي از جمله رنگرزي- مسگري- گيوه دوزي و تخت زني( تخت کفش)- دباغي- قاشق تراشي( قاشقهاي زيباي چوبي که تا همين اواخر آخرين صنعتگر اين رشته دار فاني را وداع گفت) و کارخانه ترشاله يا برگه خشک کني بوده است.

-

پنجشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۴

يه چند وقتيه دارم تاريخ ايران از پيرنيا و اقبال رو ميخونم کجا بوديم چي بوديم چه کرديم حالا کجا هستيم چي شديم و چه ميکنيم خوندن تاريخ هميشه تلخه حتي اگه از خاطرات شيرينش بخونيم بازم تلخه چون دلمون ميخواد الان هم مثل اونموقع ها شيرين باشه اما نيست که تازه خيلي بدترش هم هست. بابا افتصاحه الان نه اصالتي ديگه ازمون مونده نه رشادتي همه چي رفت پي کارش..... بخصوص ماهايي که اومديم اينجا زودي درخت کاج رو علمش ميکنيم و کارت پستال مري کريسمس واسه هم ميفرستيم و کادو هامون رو ميذاريم زير درخت و ميشيم يه مسيحي مسلمان نماي آمريکايي ايراني نشان. تازه اگه رفيقه زنگ نزنه و کادو نده و درخت کاج نذاره بدمون هم مياد بابا ما ديگه کي هستيم!!