دوشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۹

درگاه

بر درگاهت نشسته بودم و منتظر

انتظاری به اندازه فصول زندگانیم

نیامدی و ندیدی خزانها ها را بر چهره ام

و ندیدی که چگونه دیدگانم را از گزند تیز و سرد برفها پاک نگه داشته بودم

و هرگز نیامدی

و من خسته از انتظار را

برای همیشه در فصل خزان جاگذاشتی

چهارشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۹

چکنم

با تو دیدم آنچه را که حسرت دیدنش را داشتم

بی تو از دست دادم آنچه را که هراس از دست دادنش را داشتم

چکنم که با تو و بی بو بودن سخت است.

سه‌شنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۹

زمانه

 .....زمانه را ببین که با من چه کرد

دلم را ببین که چه صبوری کرد

ترا ببین که نشستی و نگاره کردی آنچه را که بر من گذشت.