دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۹۰

برگشتم

خسته از تصمیم شبانه
در راهی قدمی می گذارم که همه همان بود
برگشتم
نالان و پریشان و
با تصوری نامفهوم از فردایم
برگشتنم دست خودم نبود
من کشیده شده ام
تصویرم هم کشیده شد
بر خاطره ای که نمی دانم تا کی می ماند
برابری در من نبود
برگشتنم مرا بخود خواند
اما هنوز خسته راهم
هراس من از چه بود
که پشت سر را به روبرو برگزیدم؟

یکشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۰

چهارچوب

صورتکهای رنگی
نقس های گریزان
قلب های تپنده
و آن نگاههای داغ
همه در چهارچوبی
عبوری نا ممکن
رنجی بی پایان از دسترس خیال به ناممکن
شعفی به امتداد سرخی خورشید در افق
از بودن در آن چهارچوب
نگاره گر یکدیگر
و صبر را به التماس خواندن