دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۴

آخيييييييييش امتحان رو دادم رااااااااحت شدم اما نه خيلي هر دو هفته يکي دارم اما خوب فعلا.
حالا به خودم جايزه بدم و بشينم توي وبلاگها سرک بکشم راستي يه سنجابه روي پشت بونمون داره لونه ميسازه يه درخت هست که از اون ميره بالا پشت بوم اين درخته رو کرده لخت عور همه شاخه هاشو کنده برده تو لونش بزودي يه چندتا عکس ازش ميذارم در واقع لوش ميدم :)

پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۴

خيلي کار دارم دو تا فصل واسه دوشنبه امتحان دارم + يک کنفرانس + ۳ فصل ديگه از يه درس ديگه . استاد داشت درس ميداد من اومدم ابراز فضل کنم بهم گفت در موردش يه کنفرانس بدم اين اولين لکچر من در اينجاس اصلا نميدونم چقدر اصول لکچر دادن با ايران فرق ميکنه اصلا فرق داره؟ بايد ببينم . ولي اين درسي که گرفتم ميشه کفت ۹۰٪ موضوعاتش رو ميدونم چون پايه رشته اصليه اما موضوع اينه که بتونم از پس انگليسي زبانش در بيام تا زبان آکادميکم راه نيفتاده مشکل دارم. اما خدا کنه زودتر روبراه بشم.

سه‌شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۴






اينهم دوتا عکس ديگه از شهر من خوانسار. عکس بالا خيابان امام است که از سمت فلکه بالا گرفته شده در ارديبهشت ماه و عکس پايين خيابان شهدا (کوروش) در ايام عيد نوروز آخيش يادش بخير

دوشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۴

-









چند روز پيش کانادا بوديم (تورنتو) بي مناسبت نديدم که يه چندتا عکس از نياگارا بذارم اينجا البته اين عکسها رو پيارسال تابستون گرفتم. اون سال واسه اولين بار بود نياگارا رو از نزديک ميديدم واااي چه عظمتي! اونقده خوشحال بودم که همش ميگفتم خدا رو شکر که اين فرصت رو به من دادي تا اين يک از زيباترين آبشارهاي جهان رو ببينم. وقتي تو دانشگاه طرز تشکيل و ساختار اونو ميخونديم خيلي دلم ميخواست ببينمش اما هيچوقت فکر نميکردم که يه روزي از نزديک ميبينمش.

--

Khonsar ( Khansar )Bazar Polgosh


اينم يه عکس ديگه از خوانسار اينجا يه روزي نه چندان دور ( تا قبل از سال ۱۳۶۶) اسمش بازار پلگوش بود. بازاري که بخش اعظم آن روي رودخانه شگل گرفته بود که بعد از سيلاب مخرب و ويرانگر ۶ مرداد ۱۳۶۶ به ويرانه اي تبديل شد که ديگر قابل تعمير و بازسازي نبود و علت عمده آن هم اين بود که بازار در مسيل و روي رودخانه ساخته شده بود.واکنون از آن بازار قديمي چند صد ساله فقط خاطره اي بر جا مانده است. پدرم ميگويد اين بازار در گذشته بازار شهرهايي از جمله ازنا- درود- اليگودرز- خرم آباد- شهرکرد بوده است که اهالي اين شهرها با کاروانهايي به خوانسار مي آمده اند و ما يحتاج خود را از اين بازار بزرگ خريد و تامين مينمودند. همچنين اين بازار داراي صنايعي از جمله رنگرزي- مسگري- گيوه دوزي و تخت زني( تخت کفش)- دباغي- قاشق تراشي( قاشقهاي زيباي چوبي که تا همين اواخر آخرين صنعتگر اين رشته دار فاني را وداع گفت) و کارخانه ترشاله يا برگه خشک کني بوده است.

-

پنجشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۴

يه چند وقتيه دارم تاريخ ايران از پيرنيا و اقبال رو ميخونم کجا بوديم چي بوديم چه کرديم حالا کجا هستيم چي شديم و چه ميکنيم خوندن تاريخ هميشه تلخه حتي اگه از خاطرات شيرينش بخونيم بازم تلخه چون دلمون ميخواد الان هم مثل اونموقع ها شيرين باشه اما نيست که تازه خيلي بدترش هم هست. بابا افتصاحه الان نه اصالتي ديگه ازمون مونده نه رشادتي همه چي رفت پي کارش..... بخصوص ماهايي که اومديم اينجا زودي درخت کاج رو علمش ميکنيم و کارت پستال مري کريسمس واسه هم ميفرستيم و کادو هامون رو ميذاريم زير درخت و ميشيم يه مسيحي مسلمان نماي آمريکايي ايراني نشان. تازه اگه رفيقه زنگ نزنه و کادو نده و درخت کاج نذاره بدمون هم مياد بابا ما ديگه کي هستيم!!