سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۵

روزهایی هست که در پندار مان بهشت گونه اند و روزهای دگر گاه آتشی از خصم و غضب٬گاه نمور و گاه سرد. با بهشت گونه امان به آسانی کنار میآییم و آنرا وظیفه ء بی پایان طبیعت بر خواهیم شمرد.٬ خشم و غضب را هم به آسانی با گرفتن یک بوس یک نوازش یک دست گرم و حتی یک آبنبات فرو خواهیم نشاند اما وقتی نمور و سرد باشد چه باید تا آن رطوبت چسبناک و سرد از وجودمان خارج شود چه باید تا آن سکوت سکرآور و تکرار شوندهء سرد را از روزهایمان دور سازد . گرمای خورشید نیز ما را کاری نیست. تفتی بیابانهای زمینی را هم کاری با آن نموری نیست . پس زمان چه؟ آیا او را کاری است؟ منتظر بمانیم؟ شاید وقتی؟ و آنگاه چه استحاله ای خواهد بود دیگر ما٬ آن مای دیروزی نیستیم که بهشت و آتش و خصم و غضب و لحظه های سرد و نمناک را ندیده باشد ما بستری از لحظه های ناب هستیم که برابری را با آنها نیست این آن چیزی است که ما را خواهد ساخت و ما چه میخواهیم جز این ساختن و پرداختن؟! و با این اندیشه چه آسان میشود از روزهای بهشتی امان زیاد دلشاد نشد از آتشینمان٬ غضبناک و از سردی امان دلگیر نشد

۳ نظر:

ناشناس گفت...

لاله جان تولدت مبارک . صد سال به از این سالها.
امیدوارم آن کوچولو هم به خیر و خوشی پایان یافته باشد و خوش و سرحال باشی. مواظب خودت باش به خودت خوش بگذران

ناشناس گفت...

best regards, nice info Fonofpeepysforum q xanax and side effects teen's swimsuits online Ford radio anti theft codes

ناشناس گفت...

Enjoyed a lot! Allegra 180 mgs from candian pharmacy Two anal