یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۳

امروز رو با فردا عوض ميکنم پس هم نميگيرم .دوست دارم فردا رو چون دنبال تازه هاي تازه ام .دنبال اون چيزي که تکرار نباشه اون چيزي که اگه ازش گذشتي بازم دنبالش بگردي دنبال يک وجب خاک خوب .دنبال يک جرعه از هواش که بره تو تموم شريانم و بگرده و بره تو تموم ياخته هام و تازه کنه اين سر به مهر گذاشته بي آب و رنگ دلمو.

؛جخ امروز از مادر نزاده ام نه عمر جهان بر من گذشته است نزديکترين خاطره ام خاطره قرنهاست بارها به خونمان کشيده اند و تنها دست آورد کشتار نان پاره ئ بي قاتق سفره بي برکتمان بود ؛ وه چه دلنشين گفته اين شاملو....

هیچ نظری موجود نیست: