دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۴
حالا به خودم جايزه بدم و بشينم توي وبلاگها سرک بکشم راستي يه سنجابه روي پشت بونمون داره لونه ميسازه يه درخت هست که از اون ميره بالا پشت بوم اين درخته رو کرده لخت عور همه شاخه هاشو کنده برده تو لونش بزودي يه چندتا عکس ازش ميذارم در واقع لوش ميدم :)
پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۴
سهشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۴
دوشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۴



چند روز پيش کانادا بوديم (تورنتو) بي مناسبت نديدم که يه چندتا عکس از نياگارا بذارم اينجا البته اين عکسها رو پيارسال تابستون گرفتم. اون سال واسه اولين بار بود نياگارا رو از نزديک ميديدم واااي چه عظمتي! اونقده خوشحال بودم که همش ميگفتم خدا رو شکر که اين فرصت رو به من دادي تا اين يک از زيباترين آبشارهاي جهان رو ببينم. وقتي تو دانشگاه طرز تشکيل و ساختار اونو ميخونديم خيلي دلم ميخواست ببينمش اما هيچوقت فکر نميکردم که يه روزي از نزديک ميبينمش.
--

اينم يه عکس ديگه از خوانسار اينجا يه روزي نه چندان دور ( تا قبل از سال ۱۳۶۶) اسمش بازار پلگوش بود. بازاري که بخش اعظم آن روي رودخانه شگل گرفته بود که بعد از سيلاب مخرب و ويرانگر ۶ مرداد ۱۳۶۶ به ويرانه اي تبديل شد که ديگر قابل تعمير و بازسازي نبود و علت عمده آن هم اين بود که بازار در مسيل و روي رودخانه ساخته شده بود.واکنون از آن بازار قديمي چند صد ساله فقط خاطره اي بر جا مانده است. پدرم ميگويد اين بازار در گذشته بازار شهرهايي از جمله ازنا- درود- اليگودرز- خرم آباد- شهرکرد بوده است که اهالي اين شهرها با کاروانهايي به خوانسار مي آمده اند و ما يحتاج خود را از اين بازار بزرگ خريد و تامين مينمودند. همچنين اين بازار داراي صنايعي از جمله رنگرزي- مسگري- گيوه دوزي و تخت زني( تخت کفش)- دباغي- قاشق تراشي( قاشقهاي زيباي چوبي که تا همين اواخر آخرين صنعتگر اين رشته دار فاني را وداع گفت) و کارخانه ترشاله يا برگه خشک کني بوده است.
-