چهارشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۳

خيلي دلم ميخواست الان ميتونستم کمدي الهي رو دوباره بخونم اما اينجا نميتونم پيدا کنم پس چيکار کنم ؟ ياد گرگ بيابان افتادم که در دهليزهاي دوزخ گم شده بود . توي تماشاخانه دنبال چي بود؟ تو ذهنم خداحافظ گاري کوپر اومد .چقدر ميرفت بالاي دو هزار متر و آدم ميشد .ميرفت زير دوهزار متر و گم ميشد. مگه آدم چيه ؟ مگه تو دهليزهاي دوزخ چي هست که با همه ترسش بازم ميريم توش گم ميشيم؟اگه احساس واقعي رو ميشد ديد ديگه اونوقت رازي وجود نداشت .......

هیچ نظری موجود نیست: