جمعه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۴

نظرتون درباره اين قالب جديد چيه البته هنوز هم يه خورده کار داره. وقتم خيلي کمه با کيبورد انگليش هم تايپ ميکنم هر پست رو هم توي فارسي نويس داهي مينويسم بعد کپي پيست ميکنم آخه چقدر زحمت ميکشم(چشمک) برا همينه که پست ها کوتاه و خلاصه هستند. چند نفر گفته بودند که خلاصه است. انشالله امتحانات که تموم شد بيشتر خدمت ميرسم.

چهارشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۴

















به مناسبت اينکه ويلاگم رو ريختم به هم و هنوز درست نشده اين عکس رو تقديم ميکنم که در هم پاشيدگي وبلاگم زياد خودشو نشون نده اينها گلهاي خودرو در باغهاي زيباي شهر خوانسار است بهار ۸۴ که اونجا بودم گرفتمش. بعضي از شهرها بعضي فصلهاشون قشنگه اما خوانسار همه فصلش نه اينکه چون شهر منه ميگم هرکي هم اومده و ديده اينو ميگه بخصوص فصل بهار که چشمه سرچشمه بيرون ميزنه . و سومي هم يه نماي ديگه از چشمه هاي سرچشمه.



دوشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۴

بابا سرما بيداد ميکنه اينجا تا مياي سوار ماشين شي از سرما يخ ميزني آخه عيال جان نونت نبود آبت نبود اينجا موندنت به چي بود اما خوب بايد ساخت راستش امسال بهتر بود سال اولي که اومده بودم اينجا آخراي اکتبر بود اونسال مگه زمستون تموم ميشد واااي که تمومي نداشت. اما خوب آدم زود دنده اش پهن ميشه منم دارم زمستونها رو بهتر تحمل ميکنم. هفته آينده هم که مدرسه ها و دانشگاهها تعطيله زمستونيه و من از الان دارم مثل بچه ها ذوق ميکنم. در مورد کامنت دوني هم بايد بگم که خواهر زاده ام اونو عوض کرد اما بايد تموم کامنت ها را از کامنت دوني اولي کپي کنم تو کامنتدوني جديد. چون خيلي وقت ميبره اونها رو يکي يکي کپي کنم منهم همه کامنت هاي يک پست رو با هم يک کپي کردم اينه که هر کامنتدوني يک کامنت داره ,اگه خواستين کامنت بذارين توي اون دومي که فقط نوشته نظرات بذارين ممنون

------------------------------------------------------------------------------------------------

يکي بگه چيکار کنم نميشه هي ارور ميده نميشه همه کامنت ها رو کپي کنم همشون قاتي پاتي شدن ): اخه بايد يه راهي وجود داشته باشه

پنجشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۴

چقدر کوچيک بودم خوابشو ميديدم هميشه خوابم يه مفهوم داشت اون توي خوابم ميمرد و من از هراس مرگ اون از خواب ميپريدم و ميديم که اون زنده اس يه بار به مامان گفتم مامان من همش خواب ميبينم که اون مرده مامان زياد به حرفم توجه نکردشايد هم واقعا نميخواست به چنين چيزي فکر کنه بعد از سالها که ديگه از اون خوابهاي هولناک نميديم يه شب همينجوري به خودم گفتم که چه خوب که ديگه از اون خوابها نميبينم. بعد از چند ماه يه شب خيس عرق از خواب پريدم و ديدم دوباره از همون کابوسهاي هولناک و خوشحال شدم که خواب بود. فرداي اون روز خوابم فراموشم شد تا چند ماه بعد ... اون شب دردناک و مصيبت بار خدايا چه جوري اون خواب لعنتي يادم رفت چرا چيزي نذر نکردم چرا چرا؟ اين چرا ها منو رها نميکرد چون خوابم فراموشم شده بود چيزي نذر نکردم و چند ماه بعد از اون حادثه مصيبت بار يهو خوابم بيادم اومد عين ماجرا بازم ديدم که اون مرده همه سياه پوشيدن داشتن اونو ميشستن همه شيون ميزدند. نگاه ميکردم و گريه ميکردم ديدم داره بهم لبخند ميزنه داد زدم گفتم اين که زنده اس که از خواب پريدم و بعد... حالا ۲۹ بهمن که بياد ميشه ۱۰ سال از اون ماجرا گذشته اما مثل اينکه ديروز بود به دختر خاله ام گفتم پاشو بريم يه سري به آبجي بزنيم حس کردم هواي خونشون يه جور ديگه اس بعد از ساعتي بلند شديم که برگرديم خونمون تلفونشون زنگ زد ما صبر کرديم تا خواهرم صحبت کنه بعد بريم ديدم داره يه چيزهايي ميگه گفتم چي شده گفت نترسي ها حميد با ماشين زده به يه پير مرده گفتم پير مرده چي شده گفت چيزي نشده داد زدم اگه چيزي نشده چرا بابا داره مياد که بره اونجا چرا به من راستشو نميگين گفت پير مرده مرده دنيا رو سرم خراب شد اما نميدونستم که اين دروغه پيرمردي نبوده دوچرخه اي نبوده خودش بود اون خودش بود که رفته بود وقتي به اون آقاهه از پشت تلفن اصرار کردم که تورو خدا بگو داداشم چي شده و اون با بغض گفت که چي شده پاي ديوار سر خوردم زمين سرم سوت ميکشيد هيشکي رو نميديدم هيچ صدايي جز اون صوت مرگبار نميشنيدم مات شدم و يهو با تمام وجودم فرياد زدم حميييييييد اما اون رفته بود جايي که هميشه دوست داشت بره با يک تصادف مرگبار رفت و همه چيز رو برايمان خاطره کرد.

سه‌شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۴

به مناسبت روز والنتين که هيچ ربطي به من ايراني نداره لازم ديدم که مطلب رو بدون لينک دادن بذارم اينجا. راستش منم ميخواستم يه چيزي براي شريک زندگيم به اين مناسبت بخرم اما با دوباره خواندن اين مطلب ايراني بودن خودم بهم يادآوري شد. ما روزهاي ديگر و مناسبت هاي ديگري مثل ۲۹ بهمن روز امشاسپندان واسه هديه دادن داريم چرا نه؟ و اين هم مطلب:


وقتی به شروع و چگونگی وقوعش فكر می كنم، بنظرم همه چیز گیج و پیچیده می آید! اما ظاهرا این گیجی چندان هم عجیب ودور از انتظار نیست،چون عبارت "ضربه فرهنگی" را چنین تعریف كرده اند: "تغییراتی در فرهنگ كه موجب به وجود آمدن گیجی، سردرگمی و هیجان می شود."این ضربه چنان نرم و آهسته بر پیكر ملت ما فرود آمد كه جز گیجی و بی هویتی پی آمد آن چیزی نفهمیدیم!
شاید افراد زیادی را ببینید كه كلمات Hi و Hello را با لهجه غلیظ Americanاش تلفظ می كنند. اما تعداد افرادی كه از واژه درود استفاده می كنند، بسیار نادر است!همینطور كلمه Thanks بیش از سپاسگزارم و Good bye بسیار راحت تر از «بدرود» در دهان ها می چرخد. ما حتی به این هم بسنده نكرده ایم!این روزها مردم برگزاری جشن ها و مناسبت های خارجی را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر می دانند.سفره هفت سین نمی چینند، اما در آراستن درخت كریسمس اهتمام می ورزند!
جشن شب یلدا كه به بهانه بلند شدن روز، برای شكرگزاری از بركات و نعمات خداوندی برگزار می شده است را نمی شناسند، اما همراه و همزمان با بیگانگان روز شكرگزاری برپا می كنند!همه چیز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاریش می دانند، اما حتی اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است.
چند سالی ست حوالی26 بهمن ماه (14 فوریه) كه می شود هیاهو و هیجان را در خیابان ها می بینیم. مغازه های اجناس كادوئی لوكس و فانتزی غلغله می شود. همه جا اسم Valentine به گوش می خورد. از هر بچه مدرسه ای كه در مورد والنتاین سوال كنی می داند كه "در قرن سوم میلادی كه مطابق می شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام كلودیوس دوم. كلودیوس عقاید عجیبی داشته است از جمله اینكه سربازی خوب خواهد جنگید كه مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می كند.كلودیوس به قدری بی رحم وفرمانش به اندازه ای قاطع بود كه هیچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشیشی به نام والنتیوس(والنتاین)،مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می كرد.كلودیوس دوم از این جریان خبردار می شود و دستور می دهد كه والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می شود .سرانجام كشیش به جرم جاری كردن عقد عشاق،با قلبی عاشق اعدام می شود...بنابراین او را به عنوان فدایی وشهید راه عشق می دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می شود برای عشق!" اما كمتر كسی است كه بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، كه از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است!جالب است بدانید كه این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با 29 بهمن، یعنی تنها 3 روز پس از والنتاین فرنگی! این روز "سپندار مذگان" یا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت بوده است كه در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می كردند و علاوه بر اینكه ماه ها اسم داشتند، هریك از روزهای ماه نیز یك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) كه نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاكی" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است.
سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یك چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق می پنداشتند.
در هر ماه، یك بار، نام روز و ماه یكی می شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" لقب می گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می گرفتند.سپندار مذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پیدا می كردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می كردند.ملت ایران از جمله ملت هایی است كه زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و كلا جهان بینی ایرانیان باستان است. از آنجایی كه ما با فرهنگ باستانی خود ناآشناییم شكوه و زیبایی این فرهنگ با ما بیگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمریكاییها هستند كه به خود جهان بینی دچار می باشند. آنها دنیا را تنها از دیدگاه و زاویه خاص خود نگاه می كنند. مردمانی كه چنین دیدگاهی دارند، متوجه نمی شوند كه ملت های دیگر شیوه های زندگی و فرهنگ های متفاوتی دارند. آمریكاییها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان می دانند. آنها بر این باورند كه عادات، رسوم و ارزش های فرهنگی شان برتر از سایرین است. این موضوع در بررسی عملكرد آنان بخوبی مشهود است. بعنوان مثال در حالی كه این روزها مردم كشورهای مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط می باشند، آمریكاییها تقریبا تنها به یك زبان حرف می زنند. همچنین مصرانه در پی اشاعه دادن جشن ها و سنت های خاص فرهنگ خود هستند."اطلاع داشتن از فرهنگ های سایر ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله كاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم دیگران، بی اینكه ریشه در خاك، در فرهنگ و تاریخ ما داشته باشد، اگر هم به جایی برسیم، جایی ست كه دیگران پیش از ما رسیده اند و جا خوش كرده اند!برای اینكه ملتی در تفكر عقیم شود، باید هویت فرهنگی تاریخی را از او گرفت. فرهنگ مهم ترین عامل در حیات، رشد، بالندگی یا نابودی ملت ها است. هویت هر ملتی در تاریخ آن ملت نهاده شده است. اقوامی كه در تاریخ از جایگاه شامخی برخوردارند، كسانی هستند كه توانسته اند به شیوه مؤثرتری خود، فرهنگ و اسطوره های باستانی خود را معرفی كنند و حیات خود را تا ارتفاع یك افسانه بالا برند. آنچه برای معاصرین و آیندگان حائز اهمیت است، عدد افراد یك ملت و تعداد سربازانی كه در جنگ كشته شده اند نیست؛ بلكه ارزشی است كه آن ملت در زرادخانه فرهنگی بشریت دارد.شاید هنوز دیر نشده باشد كه روز عشق را از 26 بهمن (Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ایرانیان باستان) منتقل كنیم.
برداشتی ازتارنمای زاينده رود



ShahnamehvaIran
Copyright 2005

جمعه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۴





از خواب پاشي ببيني همه جا سفيده چه قشنگه در عين حال سرد سردي رنگ برف از برودتش بيشتره حتي اگه به عکس يه منظره برفي نگاه کني سرماش تا اعماق وجود رخنه ميکنه. چهارشنبه صبح پاشدم برم کلاس ديدم همه جا سفيده منم اين چندتا عکسو سر راهم گرفتم چون در حال حرکت بودم دستم لرزيده و زياد شفاف نشده اما خوب از هيچي بهتر:) .امسال خدا رو شکر زياد سرد نبود اخبار ميگفت دماي ماه ژانويه تا کنون در تاريخ آمريکا بي سابقه بوده که اينطور گرم باشه اما به من چه که بي سابقه بوده گرم باشه هر چي ميخواد باشه.

سه‌شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۴

یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۴






اينم سنجابه اينم لونه اش و اينم اون درخته که ازش ميره بالا پشت بوم و تموم شاخه هاشو کنده برده و لونه اش رو کنار دودکش ساخته. البته چون دوس داره همه چيزو بجوه ممکنه پشت بوم رو خراب کنه و وسط زمستون بايد يه روفينگ بياريم تا روف رو عوض کنه اما ما اينکار رو نميکنيم و بر خلاف ميل باطنيمون مجبوريم که لونه خانوم سنجابه رو خراب کنيم نگين چه سنگ دل آخه روف عوض کردن خيلي خرج ميذاره برامون اما خونه سنجابه کم خرجه(:

پنجشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۴








اينهم چندتا عکس از مراسم عزاداري امام حسين در شهر خوانسار به مناسبت فرا رسيدن ماه محرم. اهالي شهر خوانسار يکي از با شکوه ترين مراسم عزاداري را در ايران برگزار ميکند. در ايام دهه عاشورا جمعيت شهر خوانسار چندين برابر ميشود. بدون اذعان ميشود گفت تمامي وابستگان و خويشاوندان و دوستان اهالي خوانسار از شهرهاي ديگر براي شرکت در مراسم عزاداري به اين شهر آمده و بر شور و هيجان اين مراسم مي افزايند. اين مراسم در قالب هيئت هاي متعددي پذيراي ميهمانان اباعبدالله حسين (ع)ميباشند. از دير باز مراسم به نحو خودگردان و حمايت و پشتيباني اهالي خير برگزار مي شده است. تمامي هيئت ها علاوه بر عزاداري ميهمانان خود را به صرف نهار پذيرايي مي نمايند بنحوي که غالبا هيچ کم و کسري در ارائه خدمات بوجود نمي آيد. مراسم بطور رسمي از ششم محرم آغاز و تا يازدهم محرم ادامه مي يابد. شما هم ميتوانيد امسال به جمع ميهمانان حسيني بپيونديد. البته ناگفته نماند که عطر و بوي و طعم آبگوشت حسيني را هم ميتوانيد در هر ميهمانسراي امام حسين (ع ) در خوانسار تجربه کنيد. بسم الله

عکسها از خواهرزاده عزيزم پويا